domingo, 20 de septiembre de 2015

حکومت خامنه ای بدون تردید سرنگون خواهد شد

مخاطبم در این سطور ایرانیانی هستند ، که یا از روی حسادت و عقب ماندگی یا از روی منافع و تجارت پیشگی  سعی می کنند ، با سفسطه های مفت ایران تحت حاکمیت آخوندی را گل و سنبل و گلستان معرفی کنند  و با اسرائیل ستیزی و عرب ستیزی و امپریالیسم ستیزی خلافت جهل و جنایت خامنه ای را توجیه کنند و مقاومت و مبارزات مردم ایران را جنجال و آشوب و بنامند . ممکن با زد و بندهای سیاسی در صحنه بین المللی طول عمر برای رژیم بخرند ، اما سرنگونی در فرجام  این حکومت است ، بخواهیم یا نخواهیم این حکومت باید برود ، هیچ راه حلی بجز یک انقلاب دمکراتیک پاسخ گوی خواسته های مردم نمی تواند باشد . از هر نقطه نظری  سعادت مردم ایران و دادخواهی مردم ایران در بلوغ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی خود ، سرنگونی را محقق می سازد . دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد . یک سیاست مماشات که محصول لجاجت و حسادت هست مستمر در حال اکسیژن دادن به رژیم است ، اما فارغ از اینکه  در زمین و خاکی که آنها دنبال کشت و کار هستند ،هنوز شیر فهم نشدند که  این زمین قابل کشت و کار نیست.
چون دستگاه ولایت فقیه و سپاه پاسداران ظرفیت رشد و سرمایگذاری را ندارد ، ظرفیت و گنجایش آن گشایش های فرضی را ندارد ، یک دور باطل از زمان رفسنجانی استارت خورده است تا امروز ، آیا کسی هست که بتواند بگوید ، تا چه زمانی این اصلاحات به سرانجام می رسد ؟ اصلاحات و رفرم واقعی هم یعنی سرنگونی . تا زمانیکه نهادهای حکومتی تحت نظر شخص ولایت فقیه است ، خبری از گشایش نیست . اگر در فرض محال هم ولایت فقیه را از قانون اساسی این حکومت حذف کنند که باز هم راه به سرنگونی میبرد ، طیف خروجی از این دستگاه هم محکوم به سرنگونی است . عده ای فکر می کنند سرنگونی یک ایده احساسی و شعاری است ! نخیر سرنگونی دارای یک ارزش فلسفی ، اقتصادی و اجتماعی و تاریخی است ، خمینی چرا سی خراد سال 60 شروع به قتل عام کرد ؟ اگر قتل عام نمی کرد یعنی مرگ تاریخی خودش را امضا و مهر کرده است . آنهایی که به این امید واهی نشستند ،خیانت به مردم و میهن می کنند. کف ها قادر به کنترل در آوردن قدرت امواج و تلاطم دریا نیستند . آن دسته از ایرانی ها که دنبال راه حل های کم هزینه و یا بدون هزینه هستند ،بهتر است واقعیت سرسخت یعنی به ماهیت این رژیم پی ببرند ، آن چیز شما می خواهید رایگان بدست نمی آید .
موفق باشید

علی اصغر مومنی 

پیامد سیاسی و اجتماعی شورای مرکزی مجاهدین خلق ایران

چرا ؟ در فرهنگ ایرانی هنوز جایگاه زن جدی گرفته نمی شود ؟ چرا همه بی اعتمادی ها نسبت به زن روا می داریم ؟ چرا فرهنگ آخوندی هنوز نسبت به زن در درون ما لانه دارد و قادر نیستیم این گرگ و عنصر نرینه وحشی مرد سالاری را نابود کنیم ؟ خون فاطمه امینی ها و نداها و ریحانه ها و هزاران دختر ایرانی که بوسه به اعدام زدند چه تاثیری در فرهنگ ما و زندگی و دیده گاه ما داشته است ؟ تجاوز ، اسید پاشی ، تحقیر حکومتی نسبت به زن مورد اعتراض ما قرار نمی گیرد ؟ چرا زن را با گفتن متلک و تهاجم های جنسیتی  ضعیفه می دانیم ؟ چرا زن وقتی طلاق می گیرد دست دوم محسوب می شود ؟ چرا شرایط یک زن بچه دار و طلاق گرفته یا بیوه شده دارای فرصت یکسان و برابر نیست ؟ چرا جماعت آخوند و حکومت آخوندی از عنصر زن وحشت دارند ؟ جواب این چرا ها را در ذهن خود دهید . در نهایت چرا یک زن نباید در سطح رهبری یک جنبش و مقاومت قرار گیرد ؟ زن گناه دارد که زن آفریده شده است ؟!!! یا ما مردان آزاد نیستیم .
تشکیل شورای مرکزی مجاهدین از یکسال پیش در دستور کار و مجاهدت تشکیلاتی مجاهدین بود ،تا امسال  در مقارن با پنجاهمین سالگرد حیات سازمان پر افتخار مجاهدین خلق ایران تشکیل شورا اعلام شد ، هر چند که اسامی اعضای آنرا اعلام نشده است . بقول خانم مریم رجوی در توصیف آن بعنوان یک حرکت عظیم تاریخی یاد کرد . خودم بعنوان یک هوادار تبریکات خودم را نوشتم در فیس بوک ، بخودم قول دادم که در تعمیق آن بیشتر فکر کنم و بنویسم ، البته با ادای حرمت کلام و مفاهیم ، آنچه که نگارنده به نگارش آن می نشینم ، در سطح  دانستنیها و معلومات و احساس مسئولیت فرد ایم است .
شورای مذکور از هزار زن مجاهد خلق سازمان داده شده است ، کارایی آن در تشکیلات مجاهدین خلق چیست ؟ و چه پیامی برای اوضاع سیاسی میهنمان دارد ؟  در صحنه اجتماعی چه تاثیر و چه پیامی دارد ؟  و چرا یک حرکت عظیم تاریخی ؟ چرا فقط از زنان مجاهد تشکیل شده است ، پس مردان چی شدند ؟
 فکرکردن وانگیزه نوشتن  این سطور در حالی بذهنم رسید که در سکوت بودم ، در فضای مجازی هم چیز جدیدی مشاهده نکردم ، احساس خاموشی در خودم داشتم ، همه چیز را سوت و کور می دیدم ، سیمای آزادی را گرفتم ، برخوردم با مصاحبه دو خواهر و برادر بنام معصومه و علیرضا رشیدی که باهم در لیبرتی هستند . یکباره انگار از سکوت در آمدم ، البته همه مصاحبه هایی که از رزمندگان  آزادی در لیبرتی انجام میشود ،دیدنی و گوش کردنی است .بی ربط نیست این را هم را برای شما بنویسم  که
یکی از دوستان فیس بوکی از ایران نوشته بود که این ملاها  ما را اسیر نان شب کردند ، گرفتاریها و معظلات اجتماعی آنقدر زیاد است که زندگی بما مجال ، خواندن و مطالعه و حرکت را نمیدهد ، برایش نوشتم ؛ پس وجود یک نیروی پیشتاز حیاتی است ، برای جوامع دیکتاتوری مثل جامعه و کشور ما ، ایشان پاسخ داد که تاریخ بر روی دوش پیشتاز حرکت می کند .  فکر می کنم  که
در میهن اسیر ما ، با وجود حاکمیت  آخوندی ، با ماهیت و سرشت قرون وسطایی  که  از نقطه نظر سیاسی و اجتماعی  و فرهنگی و اقتصادی میهن و کشور ما را در پرتگاه  نابودی  و ویرانی قرار داده است ، اگر احساس مسئولیت نکنیم ، فقط باید استمرار فاجعه را مشاهده کنیم . به طبع در فاشیسم مذهبی حاکم ، همانطورکه محسوس است ، زنان و دختران ما در شرایط بسیار وحشتناک و نابربری ،متحمل بیشترین فشارهای روحی ، روانی ، فیزیکی  و بیشترین محدودیت ها و بی اعتمادی ها متوجه زنان کشور ماست ، از طرفی هم  با افتخار باید یادی از هزاران هزار زن مجاهد خلق و زنان آزاده ای کرد ،در ایران  که اعدام شدند . و همه خونها و شکنجه ها  و تحمل اینهمه درد و فشار  باید به یک جاه گره می خورد ، که هم پاسخ به این همه درد و شکنج و اعدام و نابرابری های ظالمانه باشد و هم راه حل  و امیدی برای آینده باشد ، که ضامن آزادی ها و ضامن برابری ها باشد . از این نظر تشکیل شورای مرکزی پاسخ  ضروری به سمت حل معضلات اجتماعی و فرهنگی ماست که   سازمان مجاهدین خلق و مقاومت ایران  با عمل و بانی آن در جنگ هستند .
از خانم رجوی نقل کنم ، ایشان بارها تاکید کردند ، که در ایران زنان نیروی تغییر هستند .  با توجه به ماهیت رژیم ولایت فقیه، تشکیل چنین شورایی از زنان  بمعنی موشک باران  تمامیت رژیم ولایت فقیه است ، رژیمی که  جرأت و عٌرضه ندارد عنصر زن را به سطح رهبری ارتقاء دهد ، نه اینکه جراعت ندارد ، توان آن را ندارد ،کل دستگاه آخوندی و ارزشهای دستگاه رژیم آخوندی بر زن ستیزی بنا شده است  ، اگر چنین بود ،آزادی و صلح و صفا در ایران حاکم می بود، پس زن عنصری غیر قابل اتکا و غیر قابل اعتماد در این رژیم است . این حرکت ، ناقوس  مرگ ارزشهای ضد انسانی و ضد زن و ضد برابری و  رژیم ولایت فقیه است . یعنی ما تا رهبری و هژمونی زنان را نپذیریم ، در این دستگاه زن ستیز و مرد سالارانه و دستگاه جنسینی با تمام سیاست ها ی ناشی از این دستگاه  نابرابر و قرون وسطایی  غلت میخوریم و فرسوده می شویم ، از این بن بست  بیرون نمی آییم ، تا رهبری و هژمونی زنان را نپذیریم ، در مبارزه برای عدالت اجتماعی قد و قامت راست نخواهیم کرد ، ممکن است مقاومت بکنیم ، در سطح قهرمان حتی شهید بشویم ، یک زندانی مقاوم باشیم ، یا فعال سیاسی خوبی باشیم ، اما از نظر دیدگاهی نسبت به زن پوسته نشکنیم ، مقاومت ما هم بجایی نخواهد رسید . این چیزی هم نیست کسی خلق کرده باشد ، یا تصور کسی باشد ، نه این قانون و قانومندی این دوران از تاریخ ماست ، ما در زمان انقلاب مشروطه یا در زمان مصدق فقید نیستیم ، ما با نیروی عقب افتاده  ای مواجه هستیم که برای استمرار بقای خودش اجازه رشد و مداخله و مشارکت این طبقه از جامعه را در صحنه قدرت سیاسی و اجتماعی  را نمیدهد ، برای ملاهای حاکم بر ایران بحت مرگ و زندگی است . انتخاب خانم  رجوی یک پدیده رفرمیستی و فرمالیته نبوده است  و نیست ، و یک ضرورت تاریخی است، دقیقا حیات سازمان و خلود سازمان را بیمه و تضمین کرد ، پس  تضمین آزادی و سعادت مردم ، سالم سازی جامعه از نقطه نظر فرهنگی و رهایی مردم  از ستم آخوندی و کلا دیدگاه مرتجعانه نسبت به زن ، از این مسیر می گذرد ،  برای ما بسا افتخار است که سرتعظیم فرود بیاوریم به این حرکت عظیم تاریخی و هرکدام ما با مشارکت در پذیرش این قانون رهایی بخش قطره ای از اقیانوس باشیم ، به معنی دقیق کلمه باید تبریک و تهنیت گفت به این زنان مجاهد خلق و  شورای مرکزی سازمان مجاهدین ، ما را بجلو پرتاب می کند ، خلود است ، نه خمود گی و فرسوده گی و نا امیدی . این شکوه و بالندگی  برای نیروهای غیر مذهبی و سکولار  به همان میزان است که در وحدت با این حرکت عظیم تاریخی باشند ، بهترین و والاترین خدمت به جامعه و میهن و تاریخ است. در پایان همه اینها ،تنها آرزوی ما داشتن یک ایران دمکراتیک ،سرافراز و سربلند و مقتدر هستیم ، به امید آنروز ، موفق باشید

علی اصغر مومنی

jueves, 17 de septiembre de 2015

آب از سر چشمه گل آلود است !


این یک گزارش از  بحران بی آبی خود رژیم بی کفایت آخوند خامنه ای اعتراف می کنند ،در پایان این سطور می توانید بخوانید . دست روی هر نقطه ای و هر معضل اجتماعی و اقتصادی و بگذاریم ، چیزی جز بی کفایتی و جرم و جنایت و غارت و تاراج این مملکت بچشم نمی خورد .  بحران بی آبی ، بحران گرانی ، بحران بیکاری ، بحران خشکیدن دریاچه ها و رودها ، بحران  اجتماعی ، بحران اخلاقی ، بحران ارزشها ، بحران ترافیک و قربانی شدن هزاران نفر در سال در جادهای کشور ، اعدام های روزانه ، دستگریهای خود سرانه ، سانسور و کنترل فضای مجازی برای ایجاد اختناق ، دستگاه عریض و طویل سرکوب ،بیماریها ، فساد ، فقر ، کارتن خوابی ، کلیه فروشی ، چشم فروشی ، و هزار یک جنایت و شقاوت و غارت و چپاول  در این مملکت امری عادی شده است .
یک مشت  خود فروخته و ایرانی نما تحت هر عنوانی که باشد در این سو و آن سوی جهان می نشیند و دلالی این رژیم سرپا فساد را را می کنند ، همین هفته گذشته مزدوری بنام دکتر علیرضا نامور حقیقی ،در برنامه افق صدای آمریکا در پی سرهم کردن یک مشت اراجیف اضافه که اینها برای خودشان امام زاده سرنگونی درست کردند !، یا مزدور تیترا پارسی که  ریاست دلالی کثیف و سیاست مماشات در آمریکا را به سود رژیم بعهده دارد ، یک مشت حرامزاده سیاسی و دلال شدند پاسدارسیاسی این رژیم پلید در خارج از کشور و در داخل  هم یک مشت لات و بی سرپا همراه با آخندهای زالو صفت و مفت  مشغول غارت و تاراج ایران و سرکوب مردم هستند .

۷۵۰روستا با نیم میلیون نفر در استان فارس در بحران بی‌آبی به‌سر می‌برند
26شهریور 94، خبرگزاری نیروی تروریستی قدس به‌نقل از یک کارگزار حکومتی اذعان کرد جمعیت روستایی استان فارس یک میلیون و ۴۵۷ هزار نفر است که یک سوم از آنان با کمبود آب دست و پنجه نرم می‌کنند. 
این کارگزار رژیم که علی بوستانی نام دارد با عنوان مدیر عامل آبفای روستایی استان فارس مطرح کرده است که جمعیت این 750 روستا بنا‌ به آمار موجود نزدیک به 502هزار و 190نفر است و این یعنی یک سوم از جمعیت روستایی استان فارس با مشکل آب روبه‌رو هستند. وی در ادامه گفته است که در گذشته قناتها و چشمه‌ها منبع آبی مناسب برای روستاها بود اما اکنون بیش از 50 درصد از قناتهای استان خشک شده است. 
یادآوری می‌شود در شرایطی که بحران فزاینده آب از سالها پیش مردم اکثر مناطق کشور را درگیر کرده است، اما در دوساله حکومت آخوند روحانی نه تنها هیچ اقدام جدی برای حل این بحران به‌عمل نیامده است بلکه به عکس تشدید هم شده است. 
همچنین بر اساس آمار رسمی و اعترافهای سرکردگان همین رژیم، عامل اصلی بحران بی‌آبی و خشک شدن بسیاری از دریاچه‌ها و رودخانه‌ها و تالابها سیاستهای خانمان برانداز همین رژیم معرفی شده است به‌صورتیکه بیش از یازده میلیون نفر به حاشیه شهرهای بزرگ مهاجرت کرده‌اند و به‌تازگی عیسی کلانتری، وزیر پیشین کشاورزی و مشاور آخوند روحانی در امور آب و کشاورزی اعتراف کرد: در صورت ادامه بحران آب در ایران، این کشور به‌زودی به سومالی شباهت خواهد یافت و
۵۰ میلیون ایرانی نیز ناگزیر از مهاجرت خواهند شد
سرنگون باد رژیم ضد بشری آخوندی ، تنها راه حل تجات مردم ایران سرنگونی این حکومت است . 

domingo, 13 de septiembre de 2015

خامنه ای مسئول و قاتل شاهرخ زمانی

فدیه ای دیگری به راه آزادی و جنگ آزادیبخش تقدیم شد ، یک گل سرخ دیگر بدست کارگزاران ، دژخیمان و چماقداران شکنجه گر باند جنایتکار منحوس ولایت فقیه یعنی خامنه ای پر پر شد ، این بار گل سرخ ما از مدافعین فعال حقوق کارگر و زحمتکشان بود ،مسئول این قتل مشکوک شاهرخ زمانی فعال کارگری شخص خامنه ای جنایتکار است.
ما ضمن محکوم کردن این جنایت ، از سازمان های حقوق بشری و سازمان ملل متحد خواستار رسیدگی به این جنایات سیستماتیک در میهن اسیرمان ایران هستیم ، و به خانواده  گرامی این شهید و دوستان ایشان صمیمانه تسلیت می گوییم ،دادخواهی این خون های پاک و به ناحق ریخته شده از خامنه ای و دژخیمان و شکنجه گرانش از راه خواهد رسید ،اگر اراده کنیم ، متحد و یک صدا شویم. خامنه ای پلید در حالی دست به این جنایات میزند که اشراف کامل دارد که نظامش در سراشیبی سقوط قرار دارد ، وحشت از سرنگونی و ضعف مفرط باندش و دلواپسان آنها را وادار به چنین جنایتی می کند ، توطئه و دسیسه و محدویت های ضد انسانی و غیر اخلاقی باند جنایتکار خامنه ای و چماقداران و شکنجه گرانش در دستگاه فاسد قضایی و زندان های کشور همه نشان ضعف و بن بست خامنه ای در صحنه سیاسی و اجتماعی  ایران است . بنابر گزارشات رسیده :
زندانی سیاسی شاهرخ زمانی در زندان گوهردشت جان خود را از دست داده است. او دوران محکومیت 11 ساله خود را در زندان های دیکتاتوری تروریستی مذهبی آخوندهای جنایتکار طی می کرد.

فعال کارگری شاهرخ زمانی ساعتی پیش در زندان گوهردشت کرج بطرز مشکوکی جان باخت. روز یکشنبه ۲۲ شهریور ماه فعال کارگری شاهرخ زمانی که در بند ۴ سالن ۱۲ زندان گوهردشت کرج زندانی بود ساعتی پیش بطرز مشکوکی جانباخت.پیکر این فعال کارگری ساعتی پیش به بهداری زندان منتقل گردید. تا به حال چندین زندانی سیاسی در این زندان بطرز مشکوکی جان باخته اند. او از فعالین شناخته شده کارگری بود که به خاطر فعالیتهایش توسط ماموران وزارت اطلاعات دستگیر و زندانی گردید و در طی مدت بازداشت، بارها تحت فشارها و اذیت و آزارهای زندانبانان ولی فقیه که از بازجویان وزارت اطلاعات دستور می گیرند قرار گرفت.
فکر می کنم ، وقت آن رسیده که همه فعالان سیاسی آزادیخواه ،همدیگر پیدا کنیم و بهم پیوند بخوریم و سخن محوری مان همان شعار استراتژیکی مرگ بر اصل ولایت فقیه باشد ، جویبار ها را به رود و رودها را به دریا و اقیانوس فدا وصل کنیم که سیلی بر خیزد ، تا این بنیان فاسد، تبهکار و منحوس و ددمنش را روی سر خودشان خراب کند و ایرانی نو بسازیم ، محکومیت ها و همدردی ها خوب است ، اما کافی نیست ، فردا نوبت گل سرخ دیگری است که بدست این دژخیمان پر پر شود ، خامنه ای جنایتکار  با توطئه و دسیسه و محدودیت های غیر انسانی می خواهد اراده و عزم آزادیخواهان را بزانو در آورد و با کشتار و دار و درفش و شکنجه و اعدام می خواهد بماند ، ما باید متحد شویم و بهای آزادی را بپردازیم و پیوند زدن نقاط مشترکمان قوی شویم ،بخواهیم او و رژیمش بروند ، تحمل و ملاحظه تا بی کی ،  سکوت تا به کی ، خامنه ای فقط زبان زور می فهمد ، باید با افتخار و جسارت فریاد بر آورد : میکُشیم میکُشیم هر که برادرم کشت ، میکُشیم ،میکُشیم هر خواهرم کشت . تجربه این دهه ها نشان داده است ، که در این سیستم فاسد ارتجاعی و جنایتکار امکان دادخواهی  و رسیدگی به این جنایات نیست ، شکنجه گران و قصابان تبرئه می شوند ، مگر خامنه ای جنایتکار نگفت باند جنایتکارش را تحت عنوان افراطی نکوبید ، همین ها هستند که کشور را از خطر نجات میدهند. راهی بجز سرنگونی جلوی ما نیست .
روح شاهرخ زمانی شاد
مرگ بر اصل ولایت فقیه

سلام بر آزادی 

martes, 8 de septiembre de 2015

روایت هولناک و تکان دهنده زندگی دختربچه ١٧ ساله‌ای که ٧ سال کارتن‌خوابی و اعتیاد و... را تجربه کرد


خوانندگان و مخاطبین عزیزم ، گاها احساس می کنم اگر ننویسم ، زنده نیستم ، امروز سکوت در مقابل شخص خامنه ای این جرثومه و آمر و عامل فقر و فساد و کشتار و اختلاس دزدی های کلان جایز نیست.
نگارنده هوادار ساده  جنبش آزادی و سازمانی هستم که اعتقاد و یقیین دارم که این جنبش و مقاومت ظرف مناسبی است برای کانالیزه کردن انگیزه های ما علیه ظلم و ستم حاکم بر میهن ، فقط همین ،همه ما میدانیم که ساختن بسا بیشتر سخت تر از خراب کردن و ویران کردن است ، لذا وقتی این روایت های هولناک و تکان دهند از وطنم می خوانم یا می بینم ، بخودم می گویم چه چیزی ما از نظر رکورس و امکانات کم داریم از دیگر کشورهای اروپا ، چرا نمی آیئم بسازیم آینده ای روشن برای این مرز و بوم و خانه مان ایران ! چرا برای سرنگونی این رژیم سراسر فاسد بر نمی خیزیم ، تنها درمان همه دردها اتحاد حول نیروی پیشتاز و جنبش مقاومت آزادیخواهانه ایران ، به هر حال این روایت هولناک را بخوانید ، که این روایت های تکان دهند تا زمانی این رژیم آخوندی بر ما حکومت می کند ، نه اولین آنست نه آخرین .... بر گرفته از فیس بوک ... وقت برخاستن است ، همراه شو عزیز ، همراه شو ، همراه شو عزیز .....



روایت هولناک و تکان دهنده زندگی دختربچه ١٧ ساله‌ای که ٧ سال کارتن‌خوابی و اعتیاد و... را تجربه کرد - از خبرگزاری حکومتی شرق

این است چهره ایران آخوند زده ، حاکمان ستمگر وظالم وشیاد و فاسدی که 36 سال قبل با داعیه حمایت از حقوق مستضعفان برجان وما ل مردم بیچاره این سرزمین سوار شدند و به جزجنگ وخونریزی و کشتار و سرکوب و بدبختی وفقر و فلاکت دستاورد دیگری نداشتند .
تجاوزوفقروسیاه روزی و جنایت دستاورد این ولایت ، پس ننگ و مرگ بر این ولایت

روایت هولناک و تکان دهنده زندگی دختربچه ١٧ ساله‌ای که ٧ سال کارتن‌خوابی و اعتیاد و... را تجربه کرد
چرا قانون آیسان را نمی‌بیند؟
معصومه اصغری
این‌بار هم قرار نیست مشخصات را کامل بدهیم؛ هم موردمان می‌ترسد، هم کسی که به او کمک کرده. می‌ترسند که این کمک از بین برود و جلویش را بگیرند. می‌ترسند قانونی که به فکر آنها نبوده حالا با ضعفش، سقف و سرپناه آنها را بگیرد و به‌همین‌دلیل در این گزارش من راوی ماجرا می‌شوم تا بگویم دو دختربچه ١٧ساله‌ای که سال‌ها اعتیاد و کارتن‌خوابی را تجربه کرده‌اند، وقتی برای ترک مواد و داشتن سرپناهی امن به مراکز ترک اعتیاد آمدند، به در بسته خوردند، چراکه قوانین مراکز ترک اعتیاد پذیرش معتادان کارتن‌خواب زیر ٢٠ سال را منع کرده است و آنها باید به کف خیابان‌های تهران برگردند.
بخش‌های مختلفی از داستان آیسان و عاطفه شبیه همه دختران و زنانی است که به سمت اعتیاد کشیده می‌شوند و جایی برای زندگی ندارند. آنها هم در خانواده‌ای معتاد و پرآسیب بوده‌اند و مجبور به فرار از خانه شده‌اند و در ادامه در دام اعتیاد افتاده‌اند. پدر آیسان معتاد بوده و مادرش از همان ابتدا آنها را رها می‌کند. پدر در حضور آنها زنانی را به خانه می‌آورده و با آنها مواد مصرف می‌کرده و دراین‌میان از کتک‌زدن و سوءاستفاده از او و دو برادر دیگرش روی‌گردان نبوده است.
تا اینکه پدر را با مقدار زیادی مواد دستگیر کرده و به او حبس ابد می‌دهند. آیسان و برادرانش به خانه مادربزرگ و عموها می‌روند اما آنجا هم شرایط بهتری نداشته و مادربزرگ فلج و عموهای معتاد، او و برادرانش را کتک زده و گرسنگی می‌دادند و از آنها کار می‌کشیدند.
آیسان در ٩ سالگی تصمیم به فرار می‌گیرد و از همان زمان با دوستی‌هایی که داشته دوران هفت‌سال کارتن‌خوابی و اعتیادش شروع می‌شود.
از آنجایی که این قسمت‌های داستان آیسان جالب است، عینا نقل می‌شود: «وقتی از خانه بیرون زدم، کمتر از ١٠ سالم بود و پیش دختری به نام آرزو که ١٧ سالش بود رفتم. آرزو با مادرش زندگی می‌کرد و من پیش آنها ماندم. بعد متوجه شدم که آرزو ماده سفیدی‌رو مصرف می‌کنه که همان شیشه بود و با او شیشه‌ رو شروع کردم. بعد از مدتی آرزو ماده دیگری به نام «دوا» می‌کشید و به من هم معرفی کرد اما من اول نکشیدم چون در این فاصله ترامادول می‌خوردم. یک‌بار که خیلی حالم بد بود، از آرزو خواستم برام ترامادول تهیه کنه اما نرفت و بعد اصرار کرد که از همون «دوا» استفاده کنم و دست‌آخر هم مصرف کردم. نزدیک دوسال با آرزو زندگی کردم تا اینکه مادر آرزو مرد و اون یک روز من‌رو بیرون کرد تا ازدواج کنه. تا مدت‌ها توی فضای باز پشت «چشمه‌علی» شهرری می‌خوابیدم و در این مدت پسری به اسم حسین مراقبم بود و حتی نمی‌گذاشت مواد مصرف کنم و در مدت اون یک‌سال ترک کردم تا اینکه دوستان حسین با موتور او خفت‌گیری کردند و خلاصه حسین‌رو که صاحب مال بود برای ١٠ سال حبس بردند. بعد از اینکه حسین نبود، دوباره مصرف مواد‌ رو شروع کردم و دیگر جایی هم برای ماندن نداشتم و توی پارک‌های مختلف شهر می‌خوابیدم و چند سال همین‌طور کارتن‌خواب بودم. در این مدت یک ‌بار من را به‌خاطر دزدی‌ای که دوستم از خانه یک مردی کرده بود، گرفتند و مدتی در کانون اصلاح و تربیت بودم و بعد دوباره به خیابان برگشتم.
یک‌ بار سوار ماشین مردی شدم و قرار بود من را به تجریش برساند، اما من خمار بودم، توی ماشینش خوابم برد. اون مرد من‌رو به پارکینگ خانه‌اش برد و من مدتی اونجا بودم و بعد هم من‌ رو به انباری تاریک و کثیف و بدون دستشویی برد که پر از سوسک بود. به من غذا می‌داد و من برایش مواد تهیه می‌کردم. حدود یک ‌سال هم آنجا بودم، اما بعد خانواده‌اش فهمیدند و من‌ رو بیرون کرد. تو این شرایط خیلی حالم بد بود، اما همه اطرافیانم مثل خودم بودن و هر طرف می‌رفتم شرایط یه جور خراب می‌شد. یک ‌بار پلیس من ‌رو گرفت و بردم در خونه مادربزرگم. اول من‌رو نمی‌شناختن، اما بعد باورکردن که من آیسان هستم و چون عموم نبود، قبول کردن من ‌رو نگه دارن و سعی کردن ترکم بدن، اما چون می‌ترسیدم عموم دوباره که از سفر برگرده من ‌رو بببینه و کتکم بزنه، باز فرار کردم و بعد از اون بارها اقدام به خودزنی و خودکشی کردم (با دست روی آثار خودکشی و خودزنی که روی دستش کاملا مشهوده می‌کشه) این اواخر یه روز هم خفتم کردند و هرچه داشتم ازم گرفتند و هم شبش چند تا مرد درشت‌هیکل به‌زور و به اسم اینکه خواهر فراریمونه، می‌خوایم ببریمش آدمش کنیم، جلوی چشم مردم من ‌رو سوار ماشین کردن و بردن حوالی کرج و بعد هم بدون وسایلم توی بیابون‌های اون اطراف ولم کردند. اون موقع بود که دیگه دوست نداشتم بیرون بمونم و اومدم دم در این مرکز و اون‌قدر گریه کردم تا دلشون به رحم بیاد و گفتم من ‌رو مثل سگ جلوی در اینجا ببندید، اما نذارید بیرون برم».
دختر ١٧ساله‌ای که هفت سال بیرون از خانه با شیشه و خیابان و گرسنگی و سرما و گرما و مردهایی که همه ‌دنبال سوءاستفاده از او بوده‌اند، دمخور بوده، می‌گوید: «تو همه این سال‌ها به این شرایط عادت نکرده و هرروز برای خودش خیلی طول می‌کشید و سخت بود. عذاب داشت که حتی یه نون‌خشکی هم به خودش اجازه می‌داد بیاد و من‌ رو اذیت کنه و... .
مردمی که زندگی عادی داشتن به یه چشم دیگه به من نگاه می‌کردن و هر مردی که می‌فهمید من دختر هستم دنبال سوءاستفاده بود و همش در حال فرار بودم. ظاهرم‌ رو شبیه پسرا می‌کردم، اما بعد از مدتی توی یه محل متوجه می‌شدن و موقعی که می‌خواستم بخوابم اذیتم می‌کردند و مجبور بودم تمام روز‌ رو راه برم. دائم مأمورها من ‌رو می‌گرفتند و ولم می‌کردند، حتی بعضی شب‌ها من‌ رو بازداشت می‌کردند تا شب اونجا باشم و صبح ولم می‌کردند».
آیسان خودش را به یکی از مراکز ترک اعتیاد می‌رساند و مسئول مرکز در عین اطلاع از اینکه سنش زیر سن قانونی‌ پذیرش است حمایتش می‌کند، اما با شرایطی مواجه می‌شود که شاید ذکر آن هم لازم باشد: «وقتی آیسان وارد مرکز شد و غذایی خورد متوجه شدیم که تمام تن این دختربچه از سرش تا پایش شپش دارد. آن‌قدر که با شامپو ضدشپش که معمولا اینجا استفاده می‌شود هم از بین نرفت. دست آخر مجبور شدیم برای اینکه عذاب نکشد و پوست سرش را خراب‌تر نکند، موهایش را با تیغ زدیم و برای اینکه مطمئن شویم شپشی نمانده سرش را با دکولوره و رنگ، رنگ کردیم تا هم شپش‌ها بسوزد و هم با رنگ کمی روحیه‌اش برگردد».
از آیسان پرسیدم چطور پیش مردی که نمی‌شناختی می‌ماندی، گفت: «به من جا داده بود و در خیابان نبودم و به‌جای چند نفر و اذیت و آزار مداوم، یک نفر گاهی اذیتم می‌کرد. این‌طوری بهتر بود». یعنی آیسان با تمایل خودش با مردی زندگی می‌کرد که در زیر راه پله زندگی می‌کرده و ترجیح داده بوده به‌جای در خیابان‌ماندن و سوءاستفاده تعداد زیادی از مردان، پیش آن مرد بماند و جایی برای زندگی داشته باشد.
اما داستان عاطفه؛ دختر ١٧ساله‌ای که از بچگی در کوره‌های آجرپزی ورامین با فقر و اعتیاد و بی‌سرپرست بزرگ شده کمی فرق داشت.
وقتی عاطفه به‌دنیا آمده مادر و پدرش معتاد بودند و در کوره‌های آجرپزی ورامین زندگی می‌کردند. او بی‌شناسنامه بوده و فرصتی برای درس‌خواندن نداشته و حالا حتی در حفظ‌کردن شماره تماس مشاورش مشکل دارد. از زمانی که در شکم مادرش بوده معتاد شده و در این ١٧ سال زندگی با اعتیاد زندگی کرده و حالا اعتیاد جزئی از زندگی‌اش شده است. عاطفه را مدتی به کانون اصلاح ‌و تربیت برده‌اند و بعد چون خانواده‌ای نداشته به ستاد بحران ورامین سپرده‌اند و بعد هم به مرکزی دیگر برای ترک اعتیاد آمده است. از خانواده‌اش خبری ندارد و فقط می‌داند مادرش الان در شهرری معتاد و کارتن‌خواب است و پدرش در همان حوالی کوره‌های آجرپزی با اعتیادش سر می‌کند. پدر عاطفه، او را برای ٤٠٠ هزار تومان به ساقی موادش می‌فروشد و دو برادر دیگر هم شرایطی مشابه داشته‌اند تا اینکه یکی از برادرها را که سه‌ساله است از دست او گرفته‌اند، اما هنوز یکی از برادرهای هفت، هشت‌ساله در کنار همان پدر است. اتفاقا عاطفه خیلی پدرش را دوست دارد و چندبار تلاش کرده با او صحبت کند.
مسئول مرکز می‌گوید: چند بار تلاش کردم با این شماره‌ای که عاطفه داده بود تماس بگیرم، اما امکان‌پذیر نبود تا اینکه بالاخره موفق شدم. شماره متعلق به یکی از کارگران افغان آن کوره‌های آجرپزی بود که خانواده عاطفه را می‌شناخت و در جواب سراغ‌گرفتن من از پدر عاطفه گفت: «کدام پدر؟ این آدم اصلا ارزش اسم پدر ندارد. این اصلا آدمیزاد نیست! به‌دلیل اعتیاد اصلا متوجه نیست که بچه‌هایش کجا هستند، چه برسد که با آنها حرف بزند».
چند ماهی می‌شود که عاطفه اعتیاد را کنار گذاشته، اما به‌دلیل شرایطی که داشته سرشار از وسوسه مصرف دوباره است و هنوز وقتی از مواد حرف می‌زند در چشمش برقی وجود دارد. وقتی کودکی از بارداری مادر با اعتیاد متولد شده و از هفت‌سالگی علاوه‌بر فروش مواد، در کنار اعضای خانواده‌اش مصرف آن را شروع کرده، این مواد جزئی از سبک زندگی‌اش شده و حالا ما می‌خواهیم سبک زندگی او را تغییر دهیم و این کار بسیار سختی است.
مسئله مهم درباره این کودکان معتاد و کارتن‌خواب‌شده این است که نباید یک دختربچه معتاد با این شرایط را به مرکزی انتقال داد که دختران دیگری فقط با اشتراک سنی و بی‌خانواده‌بودن حضور دارند و بعد از او خواست که اعتیادش را ترک کند. قطعا این اقدام موفق نخواهد بود. این کار برای او و همه دختران آن مرکز خطرناک خواهد بود، چون کسی او را درک نمی‌کند.
به‌طور قطع می‌توان گفت بردن این دختران بین دختران دیگری که تنها در یک یا دو وجه مثل کارتن‌خوابی مشترک است، اشتباه خواهد بود و باید درباره بلاتکلیفی این دختران بیشتر نگران بود. متأسفانه شرایط اعتیاد در جامعه ما به سمتی می‌رود که سن اعتیاد و کارتن‌خوابی مدت‌هاست پایین آمده و حداقل در یک‌سال بیش از ١٠ تا ١٥ مورد از این دختران به مراکز ترک اعتیاد مراجعه می‌کنند. ممکن است حتی این کودکان معتاد نباشند اما نداشتن جایی برای ماندن آنها را به دام اعتیاد بکشاند و همه می‌دانند در خیابان‌های تهران چه چیزهایی انتظار آنها را می‌کشد. متأسفانه در‌حال‌حاضر نه‌تنها جایی برای امثال آیسان‌ها و عاطفه‌ها نیست، بلکه جایی هم برای مادران کارتن‌خواب زیر ٢٠ سال نداریم و از آنجایی که این افراد معمولا شناسنامه ندارند امکان کمک‌های قانونی وجود ندارد و بسیاری از مسئولان مراکز ترک اعتیاد حوصله دردسر و اعلام تخلف را ندارند و حمایت قانونی هم وجود ندارد. بنا بر گفته مسئولان مراکز ترک اعتیاد زنان، یکی از اولین موارد تقاضاشده افراد مراجعه‌کننده «امنیت» است، یعنی داشتن جایی تا با خیال راحت بخوابند و مجبور نباشند شب‌ها برای دوری از آزار و اذیت زیرپل‌ها یا زیرماشین‌ها بخوابند. ماجرای آیسان، دختری که در ١٧ سالگی برای ترک اعتیاد به یکی از مراکز ترک اعتیاد مراجعه کرد اما به دلیل سن او را طرد کردند، به همین داستان کوتاه خلاصه نمی‌شود. شاید مرور داستان او و عاطفه که خیلی شبیه هم هستند، بتواند روزنه‌ای باشد تا قانون در مورد دختران کارتن‌خواب و معتاد زیر٢٠سال چاره‌ای بیندیشد و این دختران این‌گونه بدون چاره در خیابان رها نشوند. طبق قانون، این مراکز موظف به پذیرش زنان و مردان ٢٠ تا ٥٠ سال هستند و قانون تعیین‌تکلیفی در مورد بیماران خارج از این محدوده سنی نکرده است. عاطفه و آیسان، حالا ١٧ سال دارند و با پیگیری بسیار یکی از مراکز ترک اعتیاد و با دستور قاضی و نامه بهزیستی، برای ترک اعتیاد و برگشتن به زندگی تلاش می‌کنند. 

domingo, 6 de septiembre de 2015

حماقت دیگر خامنه ای، عظمای مستاصل و زهر خورده در تشدید سانسور و بستن روزنه های نور

  
دیکتاتورها در شرایط بن بست، مفلوک و مستاصل در برابر حل چالش ها و بحران های مشروعیت سیاسی، اجتماعی و بین المللی و از روی استیصال به سرکوب و اخنتاق و سانسور بیشتر روی می آورند و از هر روزنه ای که نور حق بتابد، وحشت سراسر وجودشان را فرا می گیرد. در همین زمینه خامنه ای از دولت خواسته که تمام روزنه های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی را ببندند و شبکه اطلاعات «ملی ایران » را بوجود آورده و شبکه اینترنت کشور را از شبکه جهانی جدا کنند! البته این حماقت خامنه ای از آثار همان جام زهر اتمی و از طرفی اعتلای جنبش آزادی خواهی مردم ایران است.